ترجمه مقاله

خطمی

لغت‌نامه دهخدا

خطمی . [ خ َ/ خ ِ می ی ] (ع اِ) خیرو.(آنندراج ) (ناظم الاطباء). نباتی است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). غِسل . (مهذب الاسماء). خیروی ِ دشتی .(دهار). ملوکیةالشجر. عودالیسر. شحم البرح . آلثئا. ملوخیه . وردالزوانی . (یادداشت بخط مؤلف ). هشت دهان . (صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی ). خطمی از اسپرغمهاست . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). گلش بهمه رنگی بود بسیار بقا باشد وعروقش چند سال بجا ماند. (نزهةالقلوب ) :
خیری و خطمی و نیلوفر و بستان افروز
همچنانست که بر تخته ٔ دیبا دینار.

سعدی .


- خطمی بری ؛ نوعی خطمی است که بعربی آنرا شحم البرح می گویند. (یادداشت بخط مؤلف ).
- خطمی خطائی ؛ بهترین انواع گل خیرو است . در آغاز شکفتن برنگ سفید می باشد تا دو پهر پس بسرخی زند پس سرخی او کمتر شدن گیرد و بعد از غروب باز برنگ اصلی بازآید. (آنندراج ). منثور. (یادداشت بخط مؤلف ) :
همچو خطمی خطائی هر زمان در باغ دهر
چهره دیگرگون مرا از خجلت عصیان شود.

نزاری (از آنندراج ).


- خطمی درختی ؛ نوعی از خطمی است که بوته ای چون درخت دارد. رجوع به درخت خطمی شود.
- خطمی درختی چینی ؛ گیاهی است که گل سرخ آتشی دارد. (یادداشت بخط مؤلف ).
- خطمی فرنگی ؛ نوعی گل است که شبیه به گل خطمی است . (یادداشت بخط مؤلف ).
- خطمی کوچک ؛ خبازی . رجوع به خبازی در این لغت نامه شود.
- خطمی مجلسی ؛ نوعی گل است . (یادداشت بخط مؤلف ) .
- لعاب خطمی ؛ لعابی که از خطمی حاصل آید. وخیفه . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله