خطیه
لغتنامه دهخدا
خطیه . [ خ َ طی ی َ ] (ع اِ) گناه . (منتهی الارب ). خطیئه :
حدیث حسب حال خویش گویم
صواب آید ندانم یا خطیه .
|| گناه بقصد. ج ، خطایا، خطائی ، خطیات . || اندک از هر چیزی . (منتهی الارب ). رجوع به خطیئة در این لغت نامه شود.
- خطیه ٔ آدم ؛ گناه آدم . (یادداشت بخط مؤلف ).
حدیث حسب حال خویش گویم
صواب آید ندانم یا خطیه .
سوزنی .
|| گناه بقصد. ج ، خطایا، خطائی ، خطیات . || اندک از هر چیزی . (منتهی الارب ). رجوع به خطیئة در این لغت نامه شود.
- خطیه ٔ آدم ؛ گناه آدم . (یادداشت بخط مؤلف ).