ترجمه مقاله

خلود

لغت‌نامه دهخدا

خلود. [ خ ُ ] (ع اِمص ) بقاء. همیشگی . (منتهی الارب ).دوام . (یادداشت بخط مؤلف ) : ادخلوها بسلام ذلک یوم الخلود. (قرآن 34/50) : این جهان گذرنده دار خلود نیست . (تاریخ بیهقی ). خلود درنگ چیزی است اندر جایی همیشه . (جامع الحکمتین ناصرخسرو).
گوید همی قضا که من اندر جهان ملک
حکم بقای شاه خلود بقا کنم .

مسعودسعد.


این ظفرت بر خلود ملک ضمان است .

مسعودسعد.


خواهرانت یافته ملک خلود
تو گرفته ملکت کور و کبود.

مولوی .


ای که در نعمت و نازی به جهان غره مباش
که محالست درین مرحله امکان خلود.

سعدی .


ترجمه مقاله