ترجمه مقاله

خمان

لغت‌نامه دهخدا

خمان . [ خ َ ] (اِ) کمان تیراندازی و گویند کمان در اصل خمان بوده به اعتبار آنکه هر خانه از آن خمی دارد و بتغییر السنه «خاء» به «کاف » بدل شده است . (از برهان قاطع) (از انجمن آرای ناصری ). || (نف ، ق ) خم شونده . (فرهنگ فارسی معین ). در حال خم شدن . || (ص ) پیچان . خم دار. || هرچیز خمیده . (ناظم الاطباء). دو چیز خم شده را گویند.
- خمان رفتن ؛ دولا رفتن : تهطرس ؛ خمان و چمان رفتن . تیاح ؛ اسبی که از نشاط خمان و چمان رود. تیح ؛ خمان و چمان رفتن . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله