ترجمه مقاله

خمرة

لغت‌نامه دهخدا

خمرة. [ خ ِ رَ ] (ع اِ) غلاف و پوست گندم و دیگر غله ها. || بوی خوش . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || هیئت خِمارپوشی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
- امثال :
العوان لاتعلم الخمرة ؛ میانه سال محتاج به تعلیم خمارپوشی نیست . این مثل را درباره ٔ تجربه ٔ کار دانا گویند. (منتهی الارب ).
|| پنهانی . (ناظم الاطباء). منه : جأنا علی خمرة؛ در پنهانی و خلوت ما را آمد.
ترجمه مقاله