خم زده
لغتنامه دهخدا
خم زده . [ خ َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گریخته . فرارکرده . (یادداشت بخط مؤلف ). || منحنی شده :
دو پی هر دو چون لام الف خم زده
دو حرف از یکی جنس بر هم زده .
دو پی هر دو چون لام الف خم زده
دو حرف از یکی جنس بر هم زده .
نظامی .