خم ندادن
لغتنامه دهخدا
خم ندادن . [ خ َ ن َ دَ ] (مص مرکب ) رد و دفع ناکردن . رد و دفع نتوان کردن . (از شرفنامه ٔ منیری ) :
شاهی که چو کردند قران پیلک و دستش
البته کمان خم ندهد حکم قران را.
شاهی که چو کردند قران پیلک و دستش
البته کمان خم ندهد حکم قران را.
انوری .