خنجر صبح
لغتنامه دهخدا
خنجر صبح . [ خ َ ج َ رِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صبحگاه . بامداد :
برکشد تیغ آفتاب آنکه گه صبح
خنجر صبح از میان خواهد گشاد.
سپهر برنکشد بامداد خنجر صبح
اگر بشب بزند همت تو بر فسنش .
|| سرزدن آفتاب .
برکشد تیغ آفتاب آنکه گه صبح
خنجر صبح از میان خواهد گشاد.
خاقانی .
سپهر برنکشد بامداد خنجر صبح
اگر بشب بزند همت تو بر فسنش .
ظهیرفاریابی (از آنندراج ).
|| سرزدن آفتاب .