خواب دادن
لغتنامه دهخدا
خواب دادن . [ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) خواب کردن . بخواب بردن . کنایه از فریب دادن :
زره برهای از زهر آب داده
زره پوشان کین را خواب داده .
خضر راهت گر کنند از راهزن غافل مباش
درخور بیداری اینجا خواب غفلت میدهد.
زره برهای از زهر آب داده
زره پوشان کین را خواب داده .
نظامی .
خضر راهت گر کنند از راهزن غافل مباش
درخور بیداری اینجا خواب غفلت میدهد.
صائب (از آنندراج ).