ترجمه مقاله

خوارزمشاه

لغت‌نامه دهخدا

خوارزمشاه . [ خوا / خا رَ ] (اِخ ) عنوان عمومی امراء و سلاطین مستقل ولایت خوارزم که بموجب روایات ابوریحان بیرونی و همچنین برحسب شهادات بعضی مآخذ چینی در ادوار قبل از اسلام غالباً مستقل بوده اند و ظاهراً این عنوان از قدیم بر آنها اطلاق میشده است . در حقیقت خوارزمشاه در قدیم عنوان امرای مستقل قسمت ساحل راست جیحون و کاث مرکز آن بود و فرمانروایان گرگانج یا جرجانیه یا اورگنج [ خیوه ٔ حالیه ] عنوان خوارزمشاه نداشته اند ولیکن بعدها ابوالعباس مأمون بن محمد حکمران گرگانج که قسمت مذکور را ضمیمه ٔ قلمرو خویش کرد عنوان امرای آن ولایت را که خوارزمشاه خوانده میشدند نیز اختیار کرد و از آن پس امرای مستقل جرجانیه عنوان خوارزمشاه یافتند و این ابوالعباس مأمون مؤسس دومین سلسله ٔ خوارزمشاهیان موسوم به مأمونیان بشمار است . بعدها عنوان خوارزمشاه به اعقاب نوشتکین غرچه اطلاق شد که به نام خوارزمشاهیان مشهور شدند. بعد از حمله ٔ مغول و انقراض خوارزمشاهیان ، ظاهراً دیگر امرای ازبک و فرمانروایان سلسله ٔ مشهور به صوفی عنوان خوارزمشاه نداشته اند. هرچند بعضی از امرای این ولایت باز در تواریخ به این عنوان مذکور شده اند چنانکه سلاطین ازبک خیوه نیز غالباً به این عنوان خوانده میشدند. (از دایرة المعارف فارسی ): لقب ملوک خوارزم و او از ملوک اطراف بوده است . (حدود العالم ). لقب عام ملوک خوارزم . (آثار الباقیه ) :
عالم جانها بر او هست مقرر چنانک
دولت خوارزمشاه داد جهان را قرار.

خاقانی .


یکی پرطمع پیش خوارزمشاه
شنیدم که شد بامدادی پگاه .

سعدی (بوستان ).


ترجمه مقاله