خوار ماندن
لغتنامه دهخدا
خوار ماندن . [ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) بی قدر ماندن . بی ارزش ماندن . ناچیز ماندن . (یادداشت بخط مؤلف ) :
هستم من آن بلند که گشتم ز چرخ پست
هستم من آن عزیز که ماندم ز دهر خوار.
هستم من آن بلند که گشتم ز چرخ پست
هستم من آن عزیز که ماندم ز دهر خوار.
سنائی .