ترجمه مقاله

خوب کردن

لغت‌نامه دهخدا

خوب کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شفا بخشیدن . ابراء. معالجه کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). || عمل نکو کردن . کار نکو کردن :
با همه دلداری و پیمان و عهد
خوب نکردی که نکردی وفا.

سعدی .


ترجمه مقاله