خوزان
لغتنامه دهخدا
خوزان . [ خو ] (اِخ ) نام شهری است در خوزستان . (انجمن آرای ناصری ) :
به خوزان بردوی را دایگانش
که آنجا بود جای و خان و مانش .
بدایه بود رامین هم بخوزان
گه و بی گه بروی دوست پویان .
شدند از راه نزد ویس شادان
زخوزان آوریدندش بخوران .
مرا درشهر خوزان مهربانی است
که باغ خاص شه را پاسبانی است .
به خوزان بردوی را دایگانش
که آنجا بود جای و خان و مانش .
(ویس و رامین ).
بدایه بود رامین هم بخوزان
گه و بی گه بروی دوست پویان .
(ویس و رامین ).
شدند از راه نزد ویس شادان
زخوزان آوریدندش بخوران .
(ویس و رامین ).
مرا درشهر خوزان مهربانی است
که باغ خاص شه را پاسبانی است .
عطار (از انجمن آرای ناصری ).