ترجمه مقاله

خوشایند

لغت‌نامه دهخدا

خوشایند. [ خوَ / خ ُ ی َ ] (اِمص مرکب ) تملق . تبصبص . (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ): برای خوشایند او این کارها را کرد. این کار خوشایند نیست . || (نف مرکب ) بانوازش . دلنواز. (ناظم الاطباء). || بامزه . لذیذ. (یادداشت بخط مؤلف ). || مقبول . دلپذیر. موافق . پسند. محبوب . پسندیده . مطبوع . (ناظم الاطباء). مرغوب فیه . (یادداشت بخط مؤلف ). موردپذیرش . موردپسند.
ترجمه مقاله