خوشدامن
لغتنامه دهخدا
خوشدامن . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ] (اِ) خوشتامن . مادرزن . (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) :
بگویم ای زن تو گشته قلتبان شوهر
سه پایه زن شده خوشدامن ترا داماد.
|| مادر شوهر. خوشتامن . (از برهان قاطع).
بگویم ای زن تو گشته قلتبان شوهر
سه پایه زن شده خوشدامن ترا داماد.
سوزنی .
|| مادر شوهر. خوشتامن . (از برهان قاطع).