خوشدست
لغتنامه دهخدا
خوشدست . [ خوَش ْ / خُش ْ دَ ] (ص مرکب ) خوش پنجه . خوش نواز. آنکه نیکو نوازد. موسیقی نواز خوب :
به رسم رفته چو رامشگران و خوش دستان
یکی بساخت کمانچه یکی نواخت رباب .
|| آنکه در بازی قمار ورق یا خال مناسب می آورد.
به رسم رفته چو رامشگران و خوش دستان
یکی بساخت کمانچه یکی نواخت رباب .
مسعودسعد.
|| آنکه در بازی قمار ورق یا خال مناسب می آورد.