خوشندی
لغتنامه دهخدا
خوشندی . [ خوَش ْ / خُش ْ ن ُ ] (حامص ) خوشنودی . خرسندی :
که بر دین پاکیزه ٔ ایزدی
ز تو هست دادار را خوشندی .
بخوشندی چه کنی چون چنین کنی بغضب .
که بر دین پاکیزه ٔ ایزدی
ز تو هست دادار را خوشندی .
فردوسی .
بخوشندی چه کنی چون چنین کنی بغضب .
فرخی .