ترجمه مقاله

خوشنواز

لغت‌نامه دهخدا

خوشنواز. [ خوَش ْ / خُش ْ ن َ ] (اِخ ) نام پادشاهی که در غرجستان پادشاه بوده و با فیروز و هرمز پادشاه مخالف بوده و غدر کرده . (از انجمن آرای ناصری ). نام والی هیتال . (از برهان قاطع). رجوع به ترجمه ٔ فارسی ایران در زمان ساسانیان کریستن سن ص 294 شود :
چهارم چو ناپاک دل خوشنواز
که کم کرد ازین بوم و بر نام و ناز.

فردوسی .


اگرچه شود بخت او دیرساز
چو شد بخت پیروز با خوشنواز.

فردوسی .


ترجمه مقاله