ترجمه مقاله

خوشنود گشتن

لغت‌نامه دهخدا

خوشنود گشتن . [ خوَش ْ / خُش ْ گ َت َ ] (مص مرکب ) شاد گشتن . خوشحال گشتن :
ز گفتار او شاه خوشنود گشت
چنان آتش تیز بی دود گشت .

فردوسی .


از خواجه ابونصر شنودم گفت هرچند حال آلتونتاش بر این جمله بود امیر از وی نیک خوشنود گشت به چندین نصیحت که کرد. (تاریخ بیهقی ). || راضی گشتن . قانع شدن :
توانگرشود هرکه خوشنود گشت
دل آزرد هم خانه ٔ دود گشت .

فردوسی .


ترجمه مقاله