خوش پی
لغتنامه دهخدا
خوش پی . [ خوَش ْ / خُش ْ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) راهوار. خوش رفتار. (یادداشت مؤلف ). خوش قدم . خوش راه :
گر بزد مر اسب را آن کینه کیش
آن نزد بر اسب زد بر سکسکیش
تا ز سکسک وارهد خوش پی شود
شیره را زندان کنی تا می شود.
گر بزد مر اسب را آن کینه کیش
آن نزد بر اسب زد بر سکسکیش
تا ز سکسک وارهد خوش پی شود
شیره را زندان کنی تا می شود.
مولوی .