خوش منظری
لغتنامه دهخدا
خوش منظری . [ خوَش ْ / خُش ْ م َظَ ] (حامص مرکب ) خوب دیداری . خوشنمایی :
نشنیده ام اندر ختن بر صورتی چندین فتن
هرگز نباشد در چمن سروی بدین خوش منظری .
نشنیده ام اندر ختن بر صورتی چندین فتن
هرگز نباشد در چمن سروی بدین خوش منظری .
سعدی .