ترجمه مقاله

خوند

لغت‌نامه دهخدا

خوند. [ خُن ْ ] (اِ) خداوند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). امیر. مخدوم . خان . امیر. بیک . آغا. (منتهی الارب ). مزید مؤخر یا مقدمی است در اسماء مر احترام و بزرگداشت را چون «خوندمیر». «میرخوند». خوندخاتون (دختر معین الدین زوجه ٔ صلاح الدین ). (از عیون الانباء ج 2ص 176 س 27): فقال قدرضی الملوک یا خوند (خطاب بپادشاه ) (از نفح الطیب ج 1 ص 451). بعضی آنرا از ریشه ٔ خواندن گرفته اند. || (ص ) تیز. تند. (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ).
ترجمه مقاله