خون شستن
لغتنامه دهخدا
خون شستن . [ ش ُ ت َ ] (مص مرکب ) دور کردن خون از چیزی . (آنندراج ). ستردن خون از چیزی . پاک کردن خون از چیزی . خون ستردن :
ز طرف دامن خود خونم ایکه می شویی
نه دست ماست که دورش کنی چه می گویی .
ز طرف دامن خود خونم ایکه می شویی
نه دست ماست که دورش کنی چه می گویی .
وحید (از آنندراج ).