خوک خورد
لغتنامه دهخدا
خوک خورد. [ خوَر / خُرْ ] (ن مف مرکب ) خوک خورده :
شود سوی آن بیشه ٔ خوک خورد
بنام بزرگ و به ننگ و نبرد.
|| (اِ مرکب ) غذای خوک . آنچه خوک خورد. || کنایه از کثیف ترین لقمه و غذا.
شود سوی آن بیشه ٔ خوک خورد
بنام بزرگ و به ننگ و نبرد.
فردوسی .
|| (اِ مرکب ) غذای خوک . آنچه خوک خورد. || کنایه از کثیف ترین لقمه و غذا.