ترجمه مقاله

خیزانیدن

لغت‌نامه دهخدا

خیزانیدن . [ دَ ] (مص ) خیزیدن کنانیدن . برخاستن فرمودن . (ناظم الاطباء). بخاستن داشتن . (یادداشت مؤلف ).
- بخیزانیدن ؛ خیزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ).الازلاق . بخیزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ).
- برخیزانیدن ؛ خیزانیدن .
|| برپای کردن . راست کردن . (یادداشت مؤلف ). قائم کردن . بحال قیام درآوردن .
ترجمه مقاله