خیس کردنلغتنامه دهخداخیس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خیساندن . بسیار تر کردن : باران مرا از سر تا پا خیس کرد. (یادداشت مؤلف ). || تر نهادن . نقع. (یادداشت مؤلف ). در آب نهادن تا آب بخود کشد.