ترجمه مقاله

داخل شدن

لغت‌نامه دهخدا

داخل شدن . [ خ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) درآمدن . اندر آمدن . دخول . وارد شدن . فروشدن . داخل گشتن . ورود کردن . ولوج . داخل گردیدن . درشدن : شبی بیکی از مجالس ملوک داخل شد. (مجالس سعدی ). کبن ؛ داخل شدن دندان ثنایای آدمی از بالا و پایین در غار دهن . (منتهی الارب ).
- داخل لیل و نهار شدن ؛ اعتبار یافتن . سر میان سرها آوردن .
|| نفوذ کردن . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله