دادآور
لغتنامه دهخدا
دادآور. [ وَ ] (نف مرکب ) عدالت آورنده . دادآر :
ازو ویژه آباد هر بوم و بر
که یزدان دادآورش دادفر
بتوفیق دادآور ذوالمنن
بگسترد دین در دل مرد و زن .
همی رفت یوسف بچندین جمال
بتوفیق دادآور ذوالجلال .
که ام منکه بر خلق پرده درم
نه من ضد آیین دادآورم .
ازو ویژه آباد هر بوم و بر
که یزدان دادآورش دادفر
بتوفیق دادآور ذوالمنن
بگسترد دین در دل مرد و زن .
شمسی (یوسف و زلیخا).
همی رفت یوسف بچندین جمال
بتوفیق دادآور ذوالجلال .
شمسی (یوسف و زلیخا).
که ام منکه بر خلق پرده درم
نه من ضد آیین دادآورم .
شمسی (یوسف و زلیخا).