ترجمه مقاله

دادار

لغت‌نامه دهخدا

دادار. (اِخ ) (شیخ ...) آنچنانکه از تاریخ گزیده تألیف حمداﷲ مستوفی بر می آید. وی شیادی بوده است به چهره همانند سلطان جلال الدین خوارزمشاه و از احوال او باخبر. در کرمان بدعوی خوارزمشاهی جمعی را دعوت کرده است و مردم بسیار بر او جمع آمده و فتنه قوت گرفته . سلطان قطب الدین که به فرمان منکوقاآن سلطنت کرمان داشته از این فتنه خبر یافته و بر سر ایشان دوانیده شیخ دادار از معرکه بجسته است و دیگران به قتل آمده اندو فتنه فرونشسته . (از تاریخ گزیده ص 530 چ اروپا).
ترجمه مقاله