ترجمه مقاله

دار بادام

لغت‌نامه دهخدا

دار بادام . [ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. بیست هزارگزی جنوب باختری شاه آباد کنار راه شوسه ٔ شاه آباد به ایلام . کوهستانی سردسیر با 100 تن سکنه . آب از چشمه . محصول آنجا غلات دیم ، لبنیات . شغل اهالی زراعت و تهیه ٔ زغال و هیزم است . زمستان برای تعلیف احشام خود به گرمسیر گیلان غرب میروند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
ترجمه مقاله