ترجمه مقاله

داعی صغیر

لغت‌نامه دهخدا

داعی صغیر. [ ی ِ ص َ ] (اِخ ) ابومحمد حسن بن قاسم بن الحسن بن علی بن عبدالرحمن المعروف بشجری بن القاسم بن الحسن بن امیر زیدبن الحسن السبطبن امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهم السلام و لقب او الداعی الی الحق بود و بکتاب انساب الداعی الصغیرنبشته . در دوازدهم رمضان سنه ٔ اربعوثلثمائة به آمل رسید و سیدابوالحسین احمدبن الناصر پادشاهی به او سپرد... (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 ص 275 و 276). چهارمین از علویان طبرستان است از 304 تا 316 در نواحی گرگان و طبرستان و گیلان پس از ناصر کبیر امارت کرده و او داماد ناصر کبیر یعنی ابومحمد حسن بن علی (ملقب به اطروش ) و در حقیقت شوهر نواده ٔ ناصر است یعنی شوی دختر ابوالحسین احمدبن الناصر و این دختر مادر ابوالفضل الداعی است . (تاریخ طبرستان ج 1 ص 274). وی مانند حسن بن زید و برادرش محمد از سادات حسنی است بر خلاف ناصر کبیر که از سادات حسینی است . چون به امارت رسید از فرزندان ناصر کبیر ابوالقاسم جعفر بر خلاف برادر مدعی حسن شد و با محمد صعلوک که در ری بود بر ضدداعی دست یکی کرد و در 306 بآمل تاخت اما چون مردی ظالم بود و مردم فریفته ٔ حسن سیرت و کفایت و سیاست داعی صغیر بودند او را راندند. داعی در سال 307 بآمل آمده و در 308 سردار خود لیلی بن نعمان را بخراسان فرستاد. لیلی نیشابور را تسخیر کرد و بطوس تاخت لیکن در آنجا در سال 309 از سامانیان شکست خورد و بدست سپاهسالار اردوی نصر بقتل رسید. نصربن احمد سامانی که ازدست اندازیهای داعی و اصحاب او بگرگان و خراسان در وحشت افتاده بود یکی از سرداران ترک خود یعنی منصور قراتکین را با سی هزار سپاهی در تاریخ 310 بگرگان فرستاد و در این لشکرکشی باز ابوالقاسم جعفر با دشمنان داعی همدست بود و او چندی بعد ابوالحسین را مغلوب و با خود یار نمود اما تاب سپاهیان قراتکین و ابوالقاسم جعفر را نیاورد و به پناه اسپهبد محمدبن شهریار رفت لیکن اسپهبد ناجوانمردی کرده او را گرفت و به ری پیش نایب خلیفه ٔ عباسی فرستاد داعی چندی بعد بدستیاری یکی از امرای گیلان از زندان رها شد و بگیلان آمد و پس از گرد کردن اتباع پراکنده ٔ خود آمل و ساری را گرفت و دو پسر ناصر را که در گرگان بودند مغلوب کرد و بار دیگر ابوالحسین احمد با داماد خود داعی صغیر از درصفا و آشتی درآمد. نصربن احمد سامانی این نوبت برای دفع داعی ، سیمجور سردار معروف خود را بگرگان که پیوسته متنازع فیه بین سامانیان و سادات علوی بود روانه کرد امیر سیمجور بعلت تمایلی که بشیعیان اسماعیلی پیدا کرده بود میل نداشت با شیعیان علوی درافتد بهمین نظر داعی را بمصالحه خواند و از او خواست که از سر گرگان درگذرد لیکن داعی زیر بار نرفت و جنگ بین دو طرف در 310 درگرفت . داعی و پدرزنش ابوالحسین سپاهیان سامانی را منهزم کردند اما منهزمین ناگهان برگشته لشکریان داعی را چنان درهم شکستند که داعی به آمل گریخت و ابوالحسین بگرگان و در این فرار داعی با دو تن ازسران سپاهی خود از رؤسای دیلم یکی بنام ماکان بن کاکی و دیگری باسم علی بن بویه همراه بود و این علی همان است که بعدها عمادالدوله لقب یافت و با دو برادر دیگر سلسله ٔ دیالمه ٔ آل بویه را تشکیل داد. داعی و ابوالحسین و ماکان و علی بویه بسرعت تهیه ٔ سپاه کرده درآخر ذی الحجه ٔ 310 سپاهیان سیمجور را از گرگان بیرون کردند و مجدداً آن ناحیه را بتصرف خود گرفتند و داعی ، ابوالحسین را بحکومت گرگان گذاشت سال بعد ابوالحسین با برادر خود ابوالقاسم و ماکان بن کاکی و رئیس دیگری از سران دیلمی از اصحاب ماکان بنام اسفاربن شیرویه توطئه کردند که داعی را دستگیر کنند. داعی پنهانی گریخت و متحدین بر طبرستان دست یافتند. طولی نکشید که ابوالحسین در رجب 311 مرد و ابوالقاسم در طبرستان مستقل شد لیکن دولت او هم دوامی نکرد و سال بعد از برادر از دنیا بیرون رفت پس از فوت ابوالقاسم ماکان و پسر عم او حسن بن فیروزان از رؤسای دیگر دیلم با پسر ابوالحسین احمد بنام سیدابوجعفر بیعت کردند لیکن بزودی بین این پسر و ماکان نزاع درگرفت و ماکان منهزم و متواری شد. چون خیال استیلا بر گرگان و طبرستان از دماغ او بیرون نمیرفت مراسلاتی چند بداعی صغیر که در کوهستان پنهان بود نوشت که بیرون آید تا طبرستان را از دست مدعیان بگیرد، داعی این دعوت را نپذیرفت و ماکان تنها بجنگ سیدابوجعفر رفت لیکن از او و از اسفاربن شیرویه که از ماکان روگردانده و با بوجعفر پیوسته بود شکست خورد. اما کمی بعد سپاهیانی گرد کرد و این بار داعی صغیر باو ملحق شد و مدعیان او از آن جمله اسفار از پیش ایشان گریختند. نصربن احمد سامانی دراین زمان یعنی در 314 خود به طبرستان آمد تا شر داعی صغیر را بکلی دفع کند لیکن عمال داعی چنان راهها را بر او گرفتند و جاده ها و پلها را خراب کردند که امیر نصر محصور ماند و خلاص نیافت مگر با دادن 30000 دینار بداعی و با قبول این خفت از آنجا راه ری پیش گرفت . ماکان بار دیگر اسفار را در سال 315 مغلوب کرد و چون داعی صغیر از او متوحش شده بگیلان پناه برده بود ماکان باصرار تمام داعی را برگرداند و بیاری یکدیگر لشکری به ری برده آن شهر را از دست محمد صعلوک گرفتند. در موقع غیبت داعی و ماکان ، اسفار از خراسان با لشکریان سامانی بگرگان آمد و آنجا را بنام امیرنصر سامانی در سال 315 تصرف کرد سپس سرداری از سران دیلم را که مردآویج بن زیار نام داشت پیش خود خواند و او راسپهسالار اردو کرد و دو امیر بیاری هم طبرستان را گرفتند داعی بر خلاف رأی ماکان از ری بآمل شتافت تا اسفار را مغلوب و منهزم نماید لیکن در جنگ شکست یافت وبدست اتباع اسفار در نزدیکی ساری در 316 کشته شد.
بعد از قتل داعی اسفار لشکر بری کشید و در 317 آنجا را هم از ماکان گرفت و ماکان بدیلمان گریخت و از این تاریخ چنانکه در احوال دیالمه تذکر داده شده است مابین اسفار و مردآویج و برادرش وشمگیر و ماکان و حسن فیروزان کشمکشها بود تا اسفار در همین سال 316 بدست مردآویج و ماکان در 329 بدست ابوعلی چغانی کشته شدند و میدان بدست وشمگیر و اولاد بویه ٔ ماهی گیر افتاد وگیلان و طبرستان ایشان را مسلم شد. از تاریخ 316 که سال قتل داعی صغیر است تا دوره ٔ تسلط کامل دیالمه برطبرستان تنی چند از علویان طبرستان و گیلان آلت دست مدعیان مذکور در فوق بودند لیکن دیگر هیچکدام سیادت و امارت نداشتند. و بهمین جهت باید سال 316 را که سال قتل داعی صغیر است زمان ختم دوره ٔ امارت دعاة علوی طبرستان دانست .
اسامی سادات علوی طبرستان و زمان امارت هر یک :
1- حسن بن زید حسنی داعی کبیر 250-270.
2- محمدبن زید برادر او 270-287.

حکام سامانی 287-301.


3- حسن بن علی حسینی ناصر کبیر 301-304.
4- حسن بن قاسم حسنی داعی صغیر 304-316.
مدعیان داعی صغیر عبارت بودند از:
ابوالحسین احمدبن ناصر کبیر 304-311.
ابوالقاسم جعفربن ناصر کبیر 304-311.
ابوعلی محمدبن ابی الحسین احمد 312-315.
ابوجعفر حسن بن ابی الحسین احمد 315.
نیز رجوع به داعی العلوی و رجوع به الاعلام زرکلی چ 2 ج 2 ص 227 شود.
ترجمه مقاله