داغ بررخ
لغتنامه دهخدا
داغ بررخ . [ ب َ رُ ] (ص مرکب ) داغ برروی . رجوع به ترکیبات کلمه ٔ داغ شود :
او غلام داغ بررخ عنبر درگاه تست
عنبری را در دریا دادی احسنت ای ملک .
- داغ بررخ زاده ؛ با داغ بندگی زاده . که از آغاز با داغ بندگی است . غلام خانه زاد.
او غلام داغ بررخ عنبر درگاه تست
عنبری را در دریا دادی احسنت ای ملک .
خاقانی .
- داغ بررخ زاده ؛ با داغ بندگی زاده . که از آغاز با داغ بندگی است . غلام خانه زاد.