داغ زدن
لغتنامه دهخدا
داغ زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) پدید آوردن اثر داغ . داغ کردن :
زده خار بر هر گلی داغها
نوائی و برگی نه در باغها.
نعل دگرگون زده اسپت بطعن
بر رخ ابلیس زده داغ لعن .
زده خار بر هر گلی داغها
نوائی و برگی نه در باغها.
نظامی .
نعل دگرگون زده اسپت بطعن
بر رخ ابلیس زده داغ لعن .
امیرخسرو.