ترجمه مقاله

دامانگیر

لغت‌نامه دهخدا

دامانگیر. (نف مرکب ) گیرنده ٔ دامان . گیرنده ٔ دامن . دامنگیر. || ملتمس . متقاضی . دامنگیر. گیرنده ٔ دامن . || به اقامت وادارنده : خاک آنجا دامانگیر است ؛ حالتی و رخوتی پدید آورد که حرکت را دشوار سازد. عزم رحیل بدل به اقامت کند.
ترجمه مقاله