ترجمه مقاله

دامکشی

لغت‌نامه دهخدا

دامکشی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل دام کش . گستردن دام . نهادن دام . || بازی دادن . || خلاص کردن از دام . برداشتن دام . برچیدن دام و آزاد کردن در دام افتاده . || یاری دادن . رفع گرفتاری کردن . مقابل دامن کشیدن که ترک یاری دادن و ترک یار گفتن هنگام گرفتاری اوست :
یار مساعد بگه ناخوشی
دامکشی کرد نه دامن کشی .

نظامی .


ترجمه مقاله