دامیار
لغتنامه دهخدا
دامیار.(ص مرکب ) دامی . صیاد. صاید. شکارچی . شکارگر. حابل . آنکه دام برای گرفتن مرغ و ماهی گذارد. به معنی دامی است که صیاد باشد. (از برهان ). صیدکار :
جهان دامیاری است نیرنگ ساز
هوای دلش چینه و دام آز.
این وطنگاه دامیارانست
جای صیاد و صیدکارانست .
|| ماهیگیر.
جهان دامیاری است نیرنگ ساز
هوای دلش چینه و دام آز.
اسدی .
این وطنگاه دامیارانست
جای صیاد و صیدکارانست .
نظامی .
|| ماهیگیر.