ترجمه مقاله

داوری شیرازی

لغت‌نامه دهخدا

داوری شیرازی . [ وَ ی ِ ] (اِخ ) نامش محمد است و سومین فرزند وصال شیرازی است مولدش به سال 1238 و وفاتش 1284 هَ . ق . است . دیوانی دارد که به سال 1330 هَ . ش . در شیراز بچاپ رسیده است . از اوست :
در دل تنگ نخواهم که هوای تو بود
حیفم آید که در این غمکده جای تو بود
چون سرم لایق همسایگی زلف تو نیست
چون سر زلف تو آن به که بپای تو بود
گوئیا خاصیتش تربیت ماه و پریست
سرزمینی که در آن نشو و نمای تو بود
شانه را دیدم و یاد دل خود افتادم
که معلق بسر زلف دوتای تو بود.

###


تو که بر روی نکو زلف معنبر داری
نوبهاری که شب و روز برابر داری
بجز آیینه ترا هیچ نیاید در چشم
گر برخسار خود آیینه برابر داری .

###


ای لشکرچین تاخته در مملکت روم
و آشوب درافکنده در آن مرز و در آن بوم
روم از طرف مغرب و چین از جهت شرق
همسایه شده چین تو با مملکت روم
آن پادشه روم تو زی پادشه زنگ
بر صفحه ٔ دیبا رقمی ساخته مرقوم
زودا که سپاه از طرف زنگ بیاید
مغلوب شود لشکر چین زان سپه روم
در یکدگر افتند و شود کشور رویت
ویران همه زآمدشد آن لشکر مشئوم
آن پادشه زنگ تو از کینه بپوشد
بر پادشه روم تو پیراهن مسموم
تو نصرت رومی کنی و تیغ برآری
یکجا کنی آن لشکر زنگی رامعدوم
ای موی تو آشفته تر از کشور بی شاه
وی روی تو پاکیزه تر از دامن معصوم
هم چاشنی وصل تو از چشمه ٔ تسنیم
هم بار و بر هجر تو از شاخه ٔ زقوم
پیلی است سر زلف تو خرطوم فکنده
وز ابروی تو تیغ فروبسته بخرطوم
همواره دل خلق به خرطوم کشد پیش
وز حرص بیندازدش اندر بن خرطوم
باد از ختن زلف توچون بار ببندد
صد قافله ٔ مشک برد تا در خیشوم
گر عقل بسنجد بترازوی تصور
بسیاربچربد بلبت نقطه ٔ موهوم
گر شعله ٔ حسن تو بگیرد بدل شمع
بی شعله ٔ نار آب کند کالبد موم
جز بر لب لعلت نگراید دل تب دار
گرچه نگراید به عسل خاطر محموم .

(مجمعالفصحا ج 2 ص 130).


ترجمه مقاله