داوری برخاستن
لغتنامه دهخدا
داوری برخاستن . [ وَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) داوری بر طرف شدن . داوری مرتفع شدن . خلاف از میانه بیکسو شدن :
یافتندش در آن گواهی راست
مهر بنشست و داوری برخاست .
رجوع به داوری شود.
یافتندش در آن گواهی راست
مهر بنشست و داوری برخاست .
نظامی .
رجوع به داوری شود.