ترجمه مقاله

دبران

لغت‌نامه دهخدا

دبران . [ دَ ب َ ] (اِخ ) یکی از منازل قمر و آن پنج ستاره است در ثور. (منتهی الارب ). صورتی از صور فلکی مرکب از پنج ستاره در ثور. منزلیست از منزلهای ماه . (مهذب الاسماء). الدبران ؛ منزل چهارم است از منازل قمر بعد ازثریا و پیش از هقعه . از منازل بیست و هشتگانه ٔ ماه و از رباطات است . منزل چهارم از منازل قمر و او ستاره ای است بزرگ و روشن و سرخ گون بر آن چشم گاو که سوی مشرق نهاده است . (التفهیم بیرونی ). منزل چهارم است از منازل قمر و آن از آخر ثریاست تا بیست ویک درجه و بیست وپنج دقیقه و چهل ودو ثانیه از ثور و نزد احکامیان منزلی است نحس . منزل چهارم ماه . چهارمین از منازل قمر و آن یک ستاره است و آن بر جای چشم صورت ثورست و از این رو آنرا عین الثور گویند. نام ستاره ای از قدر اول که بمنزله ٔ چشم ثور تخییل شده و آنرا عین الثور و حادی النجم و تالی النجم و سائق الثریا نیز نامند. فنیق . تابعالنجم . تالی النجم . مخدج . لسان البحر. الطیر. عین الثور را نیز دبران گویند که یک ستاره است . طیر. دیده ٔ گاو. عقدالثریا. تویبع. تبع. (منتهی الارب ). ستاره ای از قدر اول که برنگ اندکی بسرخی زند و در صورتی از صور فلکی هم بدین نام واقعست و آن یکی از چهار کوکب ملکی مصریان قدیم است و عرب جاهلیت بنام دبران خورشید را می پرستیدند ستاره ای در صورت ثور و آنرا عین الثور نیز نامند. کوکبی است از قدر اول از کواکب برج ثور و او یکی از منازل قمر است . (از جهان دانش ). مجدح . (صبح الاعشی ج 2 ص 177). ابوالعجل . (المرصع). نظم . (منتهی الارب ). عین الثور. (صبح الاعشی ج 2 ص 157). و آن یک کوکب است نیک روشن و سرخ . آن بجای چشم ثور واقع شده است . چون کسی بوقت طلوع آن او را بیند کور شود. (از غیاث اللغات ). ستاره ای است روشن سرخ رنگ بر چشم ثورو با کواکب روی ثور بر شکل دالی است و روی او بطرف آن دال است و ماه گاه گاه او را بپوشاند و آن منزل چهارم است از منازل قمر و رقیب آن قلب است . (جهان دانش ص 117). کوگرد. (زمخشری از حاشیه ٔ یشتهای پورداود ص 327 ج 1). بزعم بارتولومه ستاره ٔ تویس (ستوئس ) اوستا با دبران قابل انطباق است . (یشتها ج 1 ص 327 و ج 2 ص 355). و نیز رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 157 شود :
قصد دبران نیست سوی نیستی او
یاریگر او دان بحقیقت دبران را.

ناصرخسرو.


گرثورچو عقرب نشدی ناقص و یک چشم
بر قبضه ٔ شمشیر نشاندی دبران را.

انوری .


طالع او بطلوع دبران ادبار و عواء عواء خذلان منحوس شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 302). مجدح ؛ دبران ، یا ستاره ای است خرد میان دبران و ثریا. (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله