ترجمه مقاله

دبق

لغت‌نامه دهخدا

دبق . [ دِ ] (اِ) سریش . (مهذب الاسماء). دَبق . رجوع به دبق شود. سریشم که بدان مرغان را شکار کند. (منتهی الارب ). گیاهی است که در ساقه و شاخه های برخی از درختان مانند امرود ایجاد شود. آنرا از درخت بلوط و سیب و امرود و درختی دیگر گیرند. (مفاتیح ). داروش . طَبق . طِبق . حبی است برنگ و اندام زرشک و آنرا مویزج عسلی گویند بسبب آنکه چون بشکنند لعابی سفید و لزج مانند عسل از درون آن برآید گرم و خشک در دوم و جمیع ورمها را نافع بود و گویند کلمه عربی است . (از برهان قاطع). شجرةالدبق . عین السرطان . حمداﷲ مستوفی گوید: ثمره ٔ آن مانند نخود است و عصاره ٔ آن دبق است . (نزهة القلوب ). مویزک عسلی . مویزج عسلی . (بحر الجواهر). شلم . صمغ درخت . (زمخشری ). و هوشی ٔ یلتزق کالغراء یصاد به الطیر. (زمخشری ). کشمش کولی به یونانی ایکسس و به لاطینی ویسکوم نامند. اقسوس . حکیم مؤمن در تحفه آرد: بفارسی مویزک عسلی و کشمش کاولیان نامند و آن دانه ای است از نخود کوچکتر و سبز مایل به سیاهی و در جوف او رطوبت چسبنده و دانه های بقدر خشخاش و گیاه او از درخت امرود و غیر آن متکون میشود و چندین شاخ از یک مکان میروید. برگش شبیه به برگ مورد لطیف و سبز نیمرنگ . در آخر دوم گرم و در اول خشک و با رطوبت فضلیه و جاذب از عمق بدن ... - انتهی . صاحب اختیارات بدیعی گوید: اقسوس خوانند و آن دانه ای است مشابه زرشک و دانه ٔ مورد و عطاران شیراز آنرا مویز عسلی خوانند و چون بشکنند عسلی لزج بغایت چسبنده در اندرون بود بهترین وی تازه ٔ املس بود که لون اندرون وی کراثی بود ولون بیرون وی سیاهی که به سرخی زند و طبیعت وی گرم و خشک در سوم و گویند در دوم ... -انتهی :
درون نرم کرده به دیبای روم
برآلوده بیرون او دبق و موم .

فردوسی .


سر تنگ تابوت کردند خشک
به دبق و به قیر و به موم و به مشک .

فردوسی .


سرش را به دبق و به مشک و گلاب
بشویید و تن را بکافور ناب .

فردوسی .


سر زخم جایش بکردند خشک
به دبق و به قیر و به کافور و مشک .

فردوسی .


سرش را بکافور کردند خشک
تنش را به دبق و گلاب وبه مشک .

فردوسی .


و نیز رجوع به تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 154و به الفاظ الادویه و کشمش کولی شود. || سپستان . سگ پستان . سبستان . اطباءالکلبة . مخیطاء. مخیط. مخاطه .
ترجمه مقاله