ترجمه مقاله

دبوس

لغت‌نامه دهخدا

دبوس . [ دَب ْ بو ] (معرب اِ) دبوس . معرب دبوس است به معنی گرز آهنی . ج ، دبابیس . (منتهی الارب ). در شواهد ذیل از مولوی دبوس با باء مشدد آمده است :
چونکه از عقلش فراوان بد مدد
چند دبوس قوی بر خفته زد.

مولوی .


خفته از خواب گران چون برجهید
یکسوار ترک با دبوس دید.

مولوی .


پس چو دانستی که قهرت میکنند
بر سرت دبوس محنت میزنند.

مولوی .


میربیرون جست و دبوسی بدست
نیمشب آمد بزاهد نیم مست .

مولوی .


مطرب آغازید نزد ترک مست
در حجاب نغمه اسرار الست
می ندانم تا چه خدمت آرمت
تن زنم یا در عبادت آرمت
می ندانم که تو ماهی یا وثن
می ندانم تا چه می خواهی ز من
ای عجب که نیستی از من جدا
می ندانم من کجایم تو کجا
چون ز حد میشد ندانم از شگفت
ترک ما را زین حراره دل گرفت
برجهید آن ترک دبوسی کشید
با علیها بر سر مطرب دوید.

مولوی .


(در حاشیه ٔ مثنوی درباره ٔ «علیها»ی مذکور در مصرع اخیر توضیحی داده اند و هدایت در انجمن آرا و بتبع او صاحب آنندراج بر نقد آن شروح پرداخته و نوشته اند: «در تمام نسخ مثنوی با علیها با عین مهمله نوشته اند و شرحی در حواشی بیان کرده اند که با ترک مست که شعر فارسی نمیدانست مناسبتی ندارد و اگر «باعلالا بر سر مطرب دوید» خوانندمعنی آن درست آید و ظن غالب مؤلف اینست که چون ترک مست متغیر بوده و دبوسی کشیده است که او را فروکوبدبترکی با چاکران خود گفته است «باغلی ها» یعنی ببندید او را و «ها» از برای تأکید در خطاب است ، شاید تصحیف خوانی شده «باغلی ها» را که «ها» جدا بوده متصل کرده با علیها نوشته اند واﷲاعلم ». انتهی . اما توجیه اخیر بر اساسی نیست و همان «علالا» موجه است بمعنی بانگ و فریاد و هلالوش .
ترجمه مقاله