ترجمه مقاله

دث

لغت‌نامه دهخدا

دث . [ دَث ث ] (ع اِ) باران خرد. مطر ضعیف . (اقرب الموارد). باران ضعیف . باران ریزه و ضعیف . (منتهی الارب ). دثاث . || رمی مقارب از پس جامه . (منتهی الارب ). تیراندازی از نزدیک از پس جامه : دث الصید الصیاد؛ تیر انداخت صیاد مقارب آن شکار را از پس جامه . (ناظم الاطباء). || ضرب دردناک . (منتهی الارب ). زدنی دردناک . (ناظم الاطباء). || پهلو. (منتهی الارب ). جنب و پهلو. (ناظم الاطباء). || پیچیدگی در بدن . (منتهی الارب ). التواء و پیچیدگی در بدن و یا در پهلو. (ناظم الاطباء). || (مص ) رفع کردن . || سخن به گمان گفتن . (منتهی الارب ). رجم از خبر: یقال : هذا دث من خبر؛ ای رجم منه . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله