ترجمه مقاله

دج

لغت‌نامه دهخدا

دج . [ دَ ] (اِ) صاحب برهان گوید بعربی مرغ صحرایی را گویند اما به این معنی در عربی نیست . (حاشیه ٔ برهان ). به فارسی کبک دری و در تنکابن کوه کرک ، از طاوس بزرگتر و خاکستری رنگ ومخطط سفید بسیار ریزه و در کوههای بسیار بلند باشد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). فاضلترین مرغ بری بود و به شیرازی وی را طخال گویند و بعد از وی شحرور و سمانی پس حجل و دراج و طیهوج و شفنین و فرخ الحمام و ورشان و فواخیت و طبیعت آن گرم و خشکست . (اختیارات بدیعی ). پرنده ای از راسته ٔ دندانی نوکان و از تیره ٔ سبکبالان با شکل و هیأتی شبیه به ساز چابک و با بدن کشیده و پرهای برنگ های قرمز و خاکستری و زیر شکم روشن و خالهای قهوه ای و خوش آواز و جزء پرندگان خواننده است و حدود بیست نوع از آن شناخته شده است که همگی در آسیا و اروپا و افریقا پراکنده اند.
- دج صغیر ؛ ازانواع کوچکتر دج .
ترجمه مقاله