دخمه بان
لغتنامه دهخدا
دخمه بان . [ دَ م َ / م ِ ] (اِ مرکب )گوربان . نگهبان گورستان . نگهبان مقبره :
در دخمه ٔ چرخ مردگانند
زین جادوی دخمه بان مرا بس .
بدرند از سماع دخمه ٔ چرخ
سخره بر دخمه بان کنند همه .
مأمون الرشید از خلفای عباسی به هدایت پیرمردی که خدمت دخمه بانی داشت ... در آن دخمه رفت . (تذکرةمرآة الخیال ص 286).
در دخمه ٔ چرخ مردگانند
زین جادوی دخمه بان مرا بس .
خاقانی .
بدرند از سماع دخمه ٔ چرخ
سخره بر دخمه بان کنند همه .
خاقانی .
مأمون الرشید از خلفای عباسی به هدایت پیرمردی که خدمت دخمه بانی داشت ... در آن دخمه رفت . (تذکرةمرآة الخیال ص 286).