ترجمه مقاله

درازدم

لغت‌نامه دهخدا

درازدم . [ دِ دُ] (ص مرکب ) درازدنب . دِرازدنبال . آنکه یا آنچه دمی دراز دارد. ذَنوب . (یادداشت �