ترجمه مقاله

دربندان کردن

لغت‌نامه دهخدا

دربندان کردن . [ دَ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محاصره کردن . حصار کردن : بردن چند منجنیق و دربندان کردن حصار قوقه را. (تاریخ سیستان ). آمدن بدر شهر غره ٔ ربیعالاول هم در این سال و چهل روز دربندان کردن و شبیخون آوردن ازدرون شهر بر ایشان . (تاریخ سیستان ). دربندان کردن قلعه ٔ برونج و خالی کردن قلعه را از مردم . (تاریخ سیستان ). آوردن پسر امیر خلف و دربندان کردن ارگ به سال ششصد و بیست و چهار. (تاریخ سیستان ). رجوع به دربندان شود. || در تداول عوام ، مسدود کردن همه ٔ درها. همه ٔ درها را بستن : چرا دربندان کرده اید.
ترجمه مقاله