ترجمه مقاله

درجستن

لغت‌نامه دهخدا

درجستن . [ دَ ج َ ت َ ](مص مرکب ) جستن . پریدن . ناگهان و به سرعت سوی چیزی یا کسی رفتن : درجست [ سگ ] و راسوی را بکشت . (سندبادنامه ص 202). ایشان را درجستند هفت هشت تن و امیر را بگرفتند و بربودند و به کشتی دیگر رسانیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 516). رجوع به جستن شود.
ترجمه مقاله