ترجمه مقاله

درجوشیدن

لغت‌نامه دهخدا

درجوشیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) جوشیدن . غوغا کردن . طغیان کردن . سر کشیدن . از هر سوی فرازآمدن : اگر این مرد خود برافتد خویشان و مردم وی [ بودلف عجلی ] خاموش نباشند و درجوشند و بسیار فتنه بپای شود.(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 170). رجوع به جوشیدن شود.
ترجمه مقاله