ترجمه مقاله

درخشانیدن

لغت‌نامه دهخدا

درخشانیدن . [ دُ / دَ / دِ رَ دَ ](مص ) درخشاندن . به درخشیدن داشتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). درخشیدن کنانیدن . پرتو انداختن . (ناظم الاطباء): ابراق ، الاحة؛ درخشانیدن شمشیر را. زهو؛ درخشانیدن تیغ. (از منتهی الارب ). تکلیل ؛ بدرخشانیدن . (دهار).
ترجمه مقاله