ترجمه مقاله

درست آمدن

لغت‌نامه دهخدا

درست آمدن . [ دُ رُ م َ دَ ] (مص مرکب ) به موقع آمدن . بهنگام آمدن :
بدو گفت خسرو درست آمدی
که از جان تو دور بادا بدی .

فردوسی .


|| صحیح و راست و عقلائی بودن . موافق عقل بودن . خردپسند بودن . راست و صحیح بودن . منطقی بودن . صادق آمدن :
چوافراسیاب این سخن بازجست
همه گفت گرسیوز آمد درست .

فردوسی .


چو دوزخ بدانست و راه بهشت
عُزیر مسیح و ره زردهشت
نیامد همی زند و استش درست
دورخ را به آب مسیحا بشست .

فردوسی .


هرچند اندیشه می کنم درست نمی آید که ده هزار سوار ترک در میان ما باشند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 489).
گر قول آن حکیم درست آید
با او مرا بس است خردداور.

ناصرخسرو.


قول حکما درست آمد که گفته اند دوستان در زندان بکار آیند. (گلستان سعدی ).
پند و وعظ از کسی درست آید
که به کردار خوب وچست آید.

اوحدی .


استقناف ؛ درست آمدن رای و تدبیر. (از منتهی الارب ).|| کامل آمدن . بی نقص بودن . تمام و کامل بودن :
چه خوش گفت این سخن پیر جهانگرد
که دیر آی و درست آی ای جوانمرد.

نظامی .


ز بی آلتان کار ناید درست .

نظامی .


ناید خود از شکسته دل اندیشه ها درست .

کمال اسماعیل .


ترجمه مقاله